آن که از سنبل او غاليه تابي دارد

شاعر : حافظ

باز با دلشدگان ناز و عتابي دارد آن که از سنبل او غاليه تابي دارد
چه توان کرد که عمر است و شتابي دارد از سر کشته خود مي‌گذري همچون باد
آفتابيست که در پيش سحابي دارد ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف
تا سهي سرو تو را تازه‌تر آبي دارد چشم من کرد به هر گوشه روان سيل سرشک
فرصتش باد که خوش فکر صوابي دارد غمزه شوخ تو خونم به خطا مي‌ريزد
روشن است اين که خضر بهره سرابي دارد آب حيوان اگر اين است که دارد لب دوست
ترک مست است مگر ميل کبابي دارد چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر
اي خوش آن خسته که از دوست جوابي دارد جان بيمار مرا نيست ز تو روي سال
چشم مستش که به هر گوشه خرابي دارد کي کند سوي دل خسته حافظ نظري